سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
گدا فرستاده خداست ، کسى که او را محروم دارد خدا را محروم داشته ، و آن که بدو بخشد خدا را سپاس و حرمت گذاشته . [نهج البلاغه]
دفترچه خاطرات - دست نوشته های یک لاک پشت

شلمان !!

تنش می لرزید . مردم همه به جای خود میخکوب شده بودند . برای بار چندمین صدایش را بالا برد : و آیا این کتاب دینی شما نیست از آن فراری هستید ؟ آیا این امانت خدا و رسول خدا در نزد شما نیست ؟ وای بر شما خیانت کاران و آتش بر شما باد . حتی از خواندن آن فراری هستید . پس چگونه نام خود را مسلمان می گذارید . خداوند بر شما رحم کند .

سپس از بالای تریبون پایین آمد . در حالیکه تمام بدنش می لرزید . مردم راهی برای او باز کردند تا عبور کند . حالیکه همه از ترس رنگشان پریده بود . وقتی که به انتهای سالن رسید دستش را بالا برد و زیر لب گفت : این است آیه هایی از خداوند ، باشد که تفکر کنید .

و رعد و برقی عظیم و مهیب رخ داد و باران به بارش گرفت . مرد پشت ابرها مخفی شده بود .

شلمان !!

 


موضوعات یادداشت
پنج شنبه 83 اسفند 27 ساعت 12:17 صبح

شلمان !!

من نیاز دارم بنویسم .

من نیاز دارم آزاد باشم .

من نیاز دارم بتوانم لمس کنم .

من نیاز دارم ببینم

من نیاز دارم بو کنم .

من نیاز دارم عاشق باشم .

نیاز من آزادی است .

آزادی را باید عقل تعیین کند نه هوای نفس

آزادی را باید عقل تایین کند نه دستور بازی .

من نیازم ...

من نیازمندم .

شلمان !!


موضوعات یادداشت
دوشنبه 83 اسفند 24 ساعت 11:51 عصر

شلمان !!

کربلا راه سیاه کوفه است

کربلا رسم پذیرایی است

 

کربلا یعنی مرد و خون

کربلا یعنی عشق و خوب

 

کربلا فزت و رب الکعبه است

کربلا عشق به خاندان باقی است .

 

کربلا یعنی تشنگی ، گرما

کربلا یعنی گشنگی مرد تنها

 

کربلا یعنی دستان بریده عباس

کربلا یعنی اشک دیده زهرا

 

کربلا یعنی سنگ و خون و تیغ

کربلا یعنی سقای بی دریغ .

 

کربلا یعنی مشک به دندان علمدار 

کربلا یعنی اشک سقای علمدار .

 

کربلا یعنی آن سرباز 6 ماهه .

کربلا یعنی تیغ سه شعبه .

 

کربلا را چه بیاد کرد بیان ؟

کربلا یعنی دستان بی جان .

 


موضوعات یادداشت
یکشنبه 83 اسفند 2 ساعت 3:36 عصر

شلمان !!

یه روزی یه جایی نه چندان دور یه مردی با خانوادش داشتند میرفتند مهمونی . یه دسته دزد و راهزن میرسن و می خوان که اموال این خانواده رو از دستشون در بیارن . تنها اموال این خانواده ارزشها شون بود . . ارزشهایی که به خاطرش تا پای جون براش مبارزه کردند و با مرگشون تونستند راهزنها رو از پا دربیارن . ارزشهای اونها حالا سالهاست که داره توی سینه منو تو اون و این می چرخه بدون اینکه بدونیم چرا .

ارزشهای اینا داره نسل به نسل می چرخه چون یکی از ژنهای ما شده . ارزشهای اونا داره قرن به قرن بین همه رد و بدل میشه چرا چون همه ما عاشق اون خانواده هستیم .

ارزشهای اونا چیزی نیست جز عشق به خاندان خدایی ... خاندانی که بزرگشون بین ما امانت گذاشته .

دوستان این امانت رو محکم بچسبید . مثل دسته زنجیری که به دست میگیری یا سنچی که می زنی و یا حتی اون دسته چوب طبلی که با تمام قوا می زنی و تمام روز موجش توی دلت می پیچه .

دوستان این ارزش رو دو دستی بگیرید مثل همون المی که روی گردنت سوار می کنی و به نشانه عاشق پیشه بودنت همه شهر می گردونیش . شما عاشقید . قدر خودتون رو بدونید .


موضوعات یادداشت
شنبه 83 اسفند 1 ساعت 12:20 عصر

شلمان !!

وقتی که دستش بالا می رفت خودش این حس رو داشت که یکی دیگه داره دست اونو بالا و پایین می کنه . ولی خیلی دلش می خواست بدونه اون کسایی که همین نزدیکی ها در کنارش هستند هم همین حس رو دارند یا نه .

سینش به سوزش افتاده بود ولی تازه گرم شده بود . اشک از چشمان و خون از سینش روون شده بود .

این عشق بود . عشق به کسی که هر کاری بخاطرش می کرد . معشوقش ناجوان مردانه مرده بود . اون عاشق حسین (ع) بود .

 


موضوعات یادداشت
شنبه 83 اسفند 1 ساعت 12:38 صبح

شلمان !!

یه غروب سرد و تاریک .

یه قلب وسط یه کوچه باریک

 

یه نگاه ساده ، منتظر به جاده

یه اشک ساده ، یخ زده توی باده .

 

یه مرد خسته ، یه راه بسته

یه نفس کشیده ، خیلی خسته .

 

 

لبش خشک و سرده .

پاهاش پینه بسته .

 

یه حرف ساده ، توی گوشش نمی یاد .

یه حرف سه حرفی ، کس از دور نمی یاد .

 

براش دل نسوزونید ، اون خودش خواسته .

براش دعا نکنید ، تنهایی رو خواسته .

 

 

می دونی اون چی می خواد از زندگیش .

پاره بهش همه زنجیرای بردیگش .

 

فقط یه راه مونده برای زنده بودن .

اونم فقط مرده بودن .

 

یه پوست چاک چاک ، یه قلب بی باک .

چاقو به دسته ، خونش رو خاک ...

 

شلمان !!

 


موضوعات یادداشت
پنج شنبه 83 بهمن 29 ساعت 8:19 عصر

شلمان !!

آفتاب داشت درست می زد وسط فرق سرش . از اول وقت داشتند توی این کویر بی آب و علف راه می رفتند . وقتی که یاد 1000 و خورده ای سال پیش می افتاد دلش به حال مردم اون زمان کباب می شد . اینجا کربلا بود ...

 


موضوعات یادداشت
پنج شنبه 83 بهمن 29 ساعت 12:40 صبح

شلمان !!

می گن آدم نباید تنها باشه ولی چرا ؟ من می خوام برم توی یه غار و برای خودم دعا کنم . برای خودم بخونم وبرای خودم زندگی کنم . تا به حال توی یه غار بودی ؟ وقتی که بیرون سوز میاد میت ونی اون تو آتش روشن کنی و وقتی که بیرون از گرما تخم مرغ روی زمین نیمرو میشه می تونی از هوای خنکش لذت ببری ...

تنهایی چیزیه که من با هیچی عوضش نمی کنم .

تو رو نمی دونم


موضوعات یادداشت
سه شنبه 83 بهمن 27 ساعت 1:40 صبح

شلمان !!

این هنوز برای من مجهوله که چرا باید سالی یک بار یادمون بیاد که می تونیم عاشق باشیم ... ؟


موضوعات یادداشت
دوشنبه 83 بهمن 26 ساعت 6:29 عصر

شلمان !!

می گن روز ولنتاین روزی بود که دوتا عاشق برای هم فدا کاری کردند و این کار اینقدر بزرگ بود که شده روز جهانی .

می دونی وقتی که خوب فکر می کنم می بینم زندگی ارزش این کار رو نداره که ادم هر سال برای زنده کردن مرگ کسی جشن گرفت و آتیش بازی کرد و به هم کادو داد .

زندگی چیزیه که حتی نمیت ونی فکرش رو بکنی چقدر گنده . توی دنیایی که سالگرد مرگ کسی رو جشن می گیرن . اونم کسی که به خاطر عشقش مرده فقط باید با ماسک نفش کشید .

امشب به هم ماسک هدیه بدید .


موضوعات یادداشت
یکشنبه 83 بهمن 25 ساعت 2:49 عصر

<      1   2   3   4   5      >
خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
موضوعات
22420: کل بازدید
1 :بازدید امروز
آرشیو
لوگوی خودم
دفترچه خاطرات - دست نوشته های یک لاک پشت
جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک
 
عکس رفقام
رفقام
حضور و غیاب
آوای آشنا
طراح قالب