یه غروب سرد و تاریک .
یه قلب وسط یه کوچه باریک
یه نگاه ساده ، منتظر به جاده
یه اشک ساده ، یخ زده توی باده .
یه مرد خسته ، یه راه بسته
یه نفس کشیده ، خیلی خسته .
لبش خشک و سرده .
پاهاش پینه بسته .
یه حرف ساده ، توی گوشش نمی یاد .
یه حرف سه حرفی ، کس از دور نمی یاد .
براش دل نسوزونید ، اون خودش خواسته .
براش دعا نکنید ، تنهایی رو خواسته .
می دونی اون چی می خواد از زندگیش .
پاره بهش همه زنجیرای بردیگش .
فقط یه راه مونده برای زنده بودن .
اونم فقط مرده بودن .
یه پوست چاک چاک ، یه قلب بی باک .
چاقو به دسته ، خونش رو خاک ...
شلمان !!
|