سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
[ و او را از خیر پرسیدند فرمود : ] خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود ، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و بردبارى‏ات بزرگمقدار ، و بر مردمان سرافرازى کنى به پرستش پروردگار . پس اگر کارى نیک کردى خدا را سپاس گویى و اگر گناه ورزیدى از او آمرزش جویى ، و در دنیا خیرى نبود جز دو کس را : یکى آن که گناهانى ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید ، و دیگرى آن که در کارهاى نیکو شتابید . [نهج البلاغه]
یه خانواده ای که نمی خواستن بمیرند - دست نوشته های یک لاک پشت

شلمان !!

یه روزی یه جایی نه چندان دور یه مردی با خانوادش داشتند میرفتند مهمونی . یه دسته دزد و راهزن میرسن و می خوان که اموال این خانواده رو از دستشون در بیارن . تنها اموال این خانواده ارزشها شون بود . . ارزشهایی که به خاطرش تا پای جون براش مبارزه کردند و با مرگشون تونستند راهزنها رو از پا دربیارن . ارزشهای اونها حالا سالهاست که داره توی سینه منو تو اون و این می چرخه بدون اینکه بدونیم چرا .

ارزشهای اینا داره نسل به نسل می چرخه چون یکی از ژنهای ما شده . ارزشهای اونا داره قرن به قرن بین همه رد و بدل میشه چرا چون همه ما عاشق اون خانواده هستیم .

ارزشهای اونا چیزی نیست جز عشق به خاندان خدایی ... خاندانی که بزرگشون بین ما امانت گذاشته .

دوستان این امانت رو محکم بچسبید . مثل دسته زنجیری که به دست میگیری یا سنچی که می زنی و یا حتی اون دسته چوب طبلی که با تمام قوا می زنی و تمام روز موجش توی دلت می پیچه .

دوستان این ارزش رو دو دستی بگیرید مثل همون المی که روی گردنت سوار می کنی و به نشانه عاشق پیشه بودنت همه شهر می گردونیش . شما عاشقید . قدر خودتون رو بدونید .


موضوعات یادداشت
شنبه 83 اسفند 1 ساعت 12:20 عصر

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
موضوعات
25663: کل بازدید
106 :بازدید امروز
آرشیو
لوگوی خودم
یه خانواده ای که نمی خواستن بمیرند - دست نوشته های یک لاک پشت
جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک
 
عکس رفقام
رفقام
حضور و غیاب
آوای آشنا
طراح قالب