سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]
به خود آیید ... - دست نوشته های یک لاک پشت

شلمان !!

تنش می لرزید . مردم همه به جای خود میخکوب شده بودند . برای بار چندمین صدایش را بالا برد : و آیا این کتاب دینی شما نیست از آن فراری هستید ؟ آیا این امانت خدا و رسول خدا در نزد شما نیست ؟ وای بر شما خیانت کاران و آتش بر شما باد . حتی از خواندن آن فراری هستید . پس چگونه نام خود را مسلمان می گذارید . خداوند بر شما رحم کند .

سپس از بالای تریبون پایین آمد . در حالیکه تمام بدنش می لرزید . مردم راهی برای او باز کردند تا عبور کند . حالیکه همه از ترس رنگشان پریده بود . وقتی که به انتهای سالن رسید دستش را بالا برد و زیر لب گفت : این است آیه هایی از خداوند ، باشد که تفکر کنید .

و رعد و برقی عظیم و مهیب رخ داد و باران به بارش گرفت . مرد پشت ابرها مخفی شده بود .

شلمان !!

 


موضوعات یادداشت
پنج شنبه 83 اسفند 27 ساعت 12:17 صبح

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
موضوعات
25184: کل بازدید
112 :بازدید امروز
آرشیو
لوگوی خودم
به خود آیید ... - دست نوشته های یک لاک پشت
جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک
 
عکس رفقام
رفقام
حضور و غیاب
آوای آشنا
طراح قالب